محل تبلیغات شما

...(( غنچه سرد ))...



گیرم ای دوست ، از خانه روی گیرم آخر بتوانی ؛ ز دیده چشمم بروی . و تو آخر چگونه می خواهی ، ز دیده قلبم بروی؟؟ گیرم آخر همه شب هایه من سحر بشود برکه از ماه بخواهد که به دریا برود سوگند بدین شکل سرانجام ، به یغما برود و تو میدانی ماه در برکه نگااهش زیباست و گر آخر روزی ، به دریا افتد در دل موج خروشان ؛ همه عمر در غوغاست.
(تنها به تو گفتم:) اتاقم خالی شد وقتی گل های شمعدانی مردند اما؛ دیروز صبح ، وقتی از خواب بیدار شدم در آینه نوشته شده بود: شمعدانی ها هیچ وقت نمی میرند (تنها از تو می خواهم بدانی:) اگر دلیلی برای زندگی نبود شمعدانی هاهم می مردند.
برف می بارید چشم های دخترک کولاک بود میل های بافتنی در دستانش دانه ها را می انداخت یکی از رو ، یکی از زیر. باد سردی می وزید از درز های پنجره به صورتش می خورد دانه های برف آرام بر زمین می نشست شال گردن آبی بلند شده بود دیگر باید دانه هارا کور می کرد وقتی هنوز‌ در چشمانش کولاک بود
خدایااا. در تمام لحظاتی که قلبم میشکست تنهایم نگذاشتی . آنگاه که من عظمتت را در تک تک سلول های بدن می دیدم حضورت را در جای جای زندگیم در تک تک لحظات آن درک کردم وقتی که تنها می ماندم وقتی که اشک می ریختم وقتی امتحانم خراب می شد وقتی مادرم اشک در چشمانش حلقه می بست وقتی پدرم با زبان بی زبانی مرا دوست می داشت تو را پیدا کردم. خدایا من تو را وقتی پیدا کردم که تنها تر شدم♥️

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی شهید مفتح هفشجان روش تدریس مطالعات اجتماعی